جدول جو
جدول جو

معنی ریش گاو - جستجوی لغت در جدول جو

ریش گاو
(شِ / شْ)
مردم احمق و ابله و طامع و صاحب آمال و آرزوهای دور و دراز، مانند کسی که همه روزه صبح از خانه خود به درآید به امید اینکه در راه گنجی یابد و چنین و چنان کند. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). احمق. (شرفنامۀ منیری). احمق و ابله. خام طمع. مسخره. (غیاث اللغات). مردی از دیگری پرسید ریش گاو کیست ؟ گفت آنکه از بام تا شام در کوی و برزن گردد به امید آنکه نقدی در راه یابد. گفت ای رفیق پس تا من بوده ام ریش گاو بوده ام. (امثال و حکم دهخدا) (آنندراج) (از برهان). برابر کون خر باشد و آن چنان بود که دایم خیال های محال کند. (از فرهنگ خطی) :
در آنکه نادان بودم چو گرد کردم ریش
مرا بنام همه ریش گاو خواند پدر.
مسعودسعد.
بس ریش گاوی ای خر ز نار منطقه
ای قلیه و کباب تو خوک مخنقه.
سوزنی.
چون مر او را واضع خرمایه گیرد ریش گاو
گاو او در خرمن من باشد از کون خری
چون نداری بر کسی حقی، حقیقت دان که هست
هم تقاضا ریش گاو و هم هجا کون خری.
انوری (از آنندراج).
چرخ داند که ریشخند است آن
نه چو آن ریش گاو کون خر است.
انوری.
بباید ساخت با هر ناپسندی
که ارزد ریش گاوی ریشخندی.
نظامی.
ای بسا گنج آگنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
ریش گاو و بندۀ غیر آمد او
غرقه شد کف در ضعیفی درزد او.
مولوی.
هرکسی شد بر خیالی ریش گاو
گشته بر سودای گنجی کنجکاو.
مولوی.
، افسار گاو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریش کاو
تصویر ریش کاو
طمع کار
احمق، کودن، کم خرد، ابله، گول، گردنگل، انوک، شیشه گردن، سبک رای، تپنکوز، دنگل، خام ریش، کم عقل، فغاک، دنگ، خل، کاغه، لاده، چل، غمر، تاریک مغز، کانا، دبنگ، نابخرد، کهسله، بی عقل، غتفره، کردنگ، خرطبع، بدخردبرای مثال هرکسی شد برخیالی ریش کاو / گشته بر سودای گنجی کنجکاو (مولوی - ۶۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
مردی که ریش دارد و ریش خود را نمی تراشد، دارای ریش
فرهنگ فارسی عمید
آهوی سپیدپای، (ناظم الاطباء)، نیله گاو، نیله گو، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ریش مجعد، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 17)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
ریش برآورده، دارای ریش، (ناظم الاطباء)، ذولحیه، لحیانی، ملتحی، ریش آورده، ریشو، (یادداشت مؤلف)،
- زن ریش دار، زنی که موی بر صورت دارد، یکی از علائم ظهور امام غایب نزد شیعه پیدا آمدن زن ریش دار است و همان زن، کشنده و قاتل امام دوازدهم خواهد بود، (از یادداشت مؤلف)،
- مرغ ریش دار، مرغی که موی در غبغب دارد
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پزشک و طبیب، (ناظم الاطباء)، جراح، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 18)، حجام و جراح، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری)
صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) :
ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاو
خون خرگوش کند آبخور مارانم.
خاقانی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
حماقت و بی تمیزی، (مجموعۀ مترادفات ص 127)، صفت ریش گاو، ابلهی و نادانی، (یادداشت مؤلف)، گولی، ابلهی، (امثال و حکم دهخدا)، حماقت، (غیاث اللغات) :
آن خلیفۀ گول هم یک چند نیز
ریش گاوی کرد خوش با آن کنیز،
مولوی،
ز ریش گاوی خود غره شد به حلم تو دشمن
نداند آنکه کند شیرگاه خشم تبسم،
ابن یمین
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریش کاو
تصویر ریش کاو
نا فهم، کودن، طمع کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین گاو
تصویر زرین گاو
صراحی و ظروفی از طلا که به صورت گاو سازند
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری است از دسته تهی شاخان و از تیره گاوان وحشی که بیشتر در هندوستان میزید. جثه این حیوان باندازه یک گوزن بزرگ است شاخهایش کوتاه و رنگ موهایش خاکستری متمایل به آبی است حیوانی است چابک و قوی که در مزارع و مراتع اطراف جنگلهای انبوه میزید این حیوان را بمنظور استفاده از گوشت و پوستش شکار میکنند: گاو نیله نیله گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
ملتحٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
Beady
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
brillant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محدوده ی چرای دسته ای خاص از گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
brillante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
ঝকঝকে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
блестящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
glänzend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
блискучий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
błyszczący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
明亮的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
brilhante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
چمکدار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
วาว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
brillante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
angavu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
parlak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
반짝이는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
輝く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
מבריק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
berkilau
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
चमकदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ریش دار
تصویر ریش دار
glanzend
دیکشنری فارسی به هلندی